کد مطلب:212869 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:32

عدم علم به حوادث آتیه
به هشام بن حكم نسبت داده اند كه عقیده داشته به اینكه خداوند به حوادث آتیه علم ندارد و تالی فاسد این عقیده آن است كه علم خداوند حادث باشد و برای فرار از این تالی فاسد معتقد بوده كه علم خدا نه متصف به حدوث گردد و نه متصف به قدم؛ زیرا كه علم خدا صفت است و صفت متصف نگردد، و علم خدا نه صتفی است كه قائم به خدا باشد و نه عین ذات است و نه غیر ذات. [1] .

گر چه در این عقیده او تنها نیست چه گروهی از عامه، مانند: ابوحسین بصری معتزلی [2] و هشام فوطی معتزلی [3] و جهم بن صفوان جبری نیز با این عقیده موافقند [4] لیكن با



[ صفحه 452]



عقیده امامیه و روایات متواتره كه علم خدا را به حوادث قبل از آفریدن آنها اثبات می كنند، از قبیل «عالم اذ لا معلوم»، مخالف می باشد.

دفاع

چنان كه شیخ مفید، اعلی الله مقامه، فرموده: معلوم نیست كه نسبت معتزله این عقیده را به هشام، مقرون به صدق و حقیقت باشد بلكه ممكن است كه معتزله بر اساس مخالفت مذهبی تخرص به غیبت نموده این نسبت ناروا را به وی داده باشند، و موافقین هشام هم بدون تأمل و تحقیق در این نسبت از آنان تقلید كرده باشند؛ چه كتابی از هشام در این باب دیده نشده و مجلس مناظره ای كه در آن مجلس این عقیده را اظهار كرده باشد حكایت نشده و سخنان هشام در امامت و مسائل امتحان برخلاف این عقیده است. [5] .

مرحوم سید مرتضی، در كتاب شافی، می فرماید: «فاما حدوث العلم فهذا ایضا من حكایاتهم المختلفة و ما تعرف للرجل كتابا و لا حكاه عنه ثقة» [6] - اما نو پیدایی علم خداوند، این هم از حكایات مجعوله مخالفین است، نه كتابی راجع به این موضوع از هشام بن حكم معرفی شده و نه شخص موثقی این داستان را حكایت كرده است.

و تمام این حكایات و اتهامات را جز جاحظ [7] و نظام [8] كسی نقل نكرده و این



[ صفحه 453]



دو نفر مورد وثوق و اعتماد نیستند. [9] .

از مؤیدات افترا بودن این نسبت، روایتی است كه هشام از امام صادق (ع) نقل می كند، و در آن روایت امام، در مقام جواب سؤال از علم خدا به حوادث قبل از وجود آنها، تصریح می فرماید به اینكه خداوند قبل از آفریدن حوادث بدانها علم داشته [10] ؛ و با علاقه و



[ صفحه 454]



ارادت هشام به امام صادق (ع) و لطف و توجه مخصوص امام به وی چگونه ممكن است برخلاف رأی پیشوای خود چنین عقیده ای را اتخاذ كند. [11] .

و بر فرض صحت انتساب، ممكن است این عقیده قبل از تشرف به مكتب ولایت باشد؛ چه او قبل از تشرف به مكتب امام صادق (ع) از پیروان جهم بن صفوان بوده و این عقیده از آثار آن مكتب است و پس از تشرف به مكتب ولایت از این عقیده عدول كرده است. [12] .


[1] هشام بن الحكم، استاد عبدالله نعمه، ص 132 و 133.

[2] ابوالحسين، محمدبن علي بصري (متوفي سال 436 هجري)، متكلم معتزلي و يكي از پيشگامان آنان است كه داراي تصانيفي در اصول فقه بوده است.

شهرستاني گويد: او نفي آن مي كند كه معدوم را شي ء خوانند، و مي گويد كه اشياء قبل از هستي، معلوم حق تعالي نبوده است (الملل و النحل، ج 1، ص 112 - 111).

[3] هشام بن عمرو فوطي معتزلي (متوفي سال 226 هجري) از اصحاب ابوالهذيل علاف مي باشد. پيروان وي را هشاميه ناميده اند.

او را عقايد مخصوصي بوده است كه شهرستاني در ملل و نحل (ج 1، ص 99 - 97) به آنها اشاره كرده و از جمله گويد: فوطي مي گفت: اشياء پيش از بودن، معدوم بوده و شي ء نبودند، و بعد از موجود شدن چون معدوم شد، آن را شي ء گفتند. لذا نمي توان گفت حق تعالي قبل از بودن اشياء، به اشياء عالم باشد؛ زيرا كه پيشتر از بودن، اشياء را شي نگويند.

استاد اسد حيدر، در كتاب الامام الصادق، ج 3، ص 122، گويد: فرقه اي از معتزله به نام هشاميه ناميده مي شوند كه اصحاب هشام بن عمرو فوطي مي باشند. او معاصر هشام بن حكم بود، و افكار و عقايد نادرستي داشت. در بررسي اتهامات زده شده به هشام بن حكم، مي بينيم كه اكثر آنها با گفته هاي فوطي تناسب دارد. و اين بدان معنا است كه تهت زنندگان خلط كرده اند و فرقي بين هشام بن حكم و هشام بن عمرو و فوطي قائل نشده اند.

[4] هشام بن الحكم، استاد عبدالله نعمه، ص 125.

[5] اوائل المقالات، ص 56 و 57.

[6] شافي،ص 12.

[7] جاحظ، ابوعثمان، عمرو بن بحر بصري، از شاگردان نظام و صاحب تصانيف بسيار مي باشد. او پس از ابتلا به فلج، در حدود نود سالگي، در سال 255 هجري در گذشت (تاريخ ابن خلكان، ج 1، ص 423).

جاحظ، به گفته شهرستاني، بسياري از كتب فلاسفه را مطالعه كرده و مطالب آنها را با عبارات بليغ خود آميخته و رواج داده است. او از اصحاب خود به عقايدي ممتازه بوده است. (ملل و نحل، ج 1، ص 99).

جاحظ در علم لغت و نحو تخصص داشته و متمايل به نصب و عدوات اميرالمؤمنين علي (ع)، و عثماني بوده است. يكي از جمله كتاب هايش، كتاب عثمانيه است كه ابوجعفر اسكافي، و شيخ مفيد، و سيد احمد بن طاووس بر آن نقض نوشته اند (الكني و الالقاب، ج 2ي، ص 124).

[8] نظام، ابواسحاق، ابراهيم بن سيار بصري، از بزرگان معتزله و خواهرزاده ابوالهذيل علاف است. او تخصص در كلام داشته و استاد جاحظ و احمد خابط است. از اين جهت كه او را در بازار بصره مهره ها را در رشته ها تنظيم مي كرده و مي فروخته، ملقب به نظام گشته است، و معتزله گويند كه جهت ملقب شدنش به نظام، مهارت او در تنظيم شعر و نثر بوده است.

شهرستاني گويد: نظام از اسلاف خود به سيزده مسئله ممتاز بوده است، يازدهمين آن اين است كه او تمايل به مذهب شيعه داشته و نسبت به بزرگان اصحاب پيامبر (ص) (خلفا) انتقاد مي كرده و گفته است كه امامت كسي ثابت نمي شود مگر به تعيين و تنصيص آشكار؛ و پيامبر (ص) به امامت علي (ع) تنصيص فرمود، ليكن عمر آن را به نفع ابوبكر كتمان نمود و در روز سقيفه متولي بيعت با ابي بكر گشت. و عمر در روز حديبيه در دين خدا شك كرد، و او كسي است كه در روز بيعت، بر پهلوي فاطمه دختر پيامبر (ص) ضربتي وارد كرد كه در اثر آن ضرت محسن سقط شد، و فرياد مي زد خانه را با هر كه در آن است بسوزانيد در حاليكه در خانه جز علي و فاطمه و حسن و حسين (ع) نبود. (ملل و النحل، ج 1، ص 77).

[9] شافي، ص 12.

- استاد اسد حيدر، در كتاب الامام الصادق (ج 3، ص 100)، به ترسيم چهره واقعي جاحظ كه مصدر اتهامات وارده بر هشام و در نهايت دشمني با او بوده، كوشيده است: «جاحظ مؤلفات بسياري در زمينه هاي مختلف دارد، او وابسته به خلفا و حكام بود، و با تصنيف كتاب و رساله به آنان تقرب مي جست و آراء و عقايد ايشان را تقويت و آراء مخالفين آنان را نقض مي كرد، تا از اين راه به آنان نزديك شده، از عطاياي ايشان برخوردار گردد.

ابوجعفر اسكافي گويد: دين و عقل جاحظ مراقبتي بر زبان او ندارند، ادعاهاي باطل و گفتار لغو و بيهوده از او بعيد نيست، كلام او از سر هوس و بازي است، او چيزي و خلاف آن را مي گويد، و كلامي و ضد آن را تحسين مي كند. او وجدان ندارد.

و ذهبي گويد: جاحظ اهل بدعت بود.

و (اديب گرانمايه) ثعلب گويد: جاحظ، امين و مورد وثوق نيست، او بر خدا و بر رسولش و بر مردم دروغ مي بست.

و اسكندري گويد: جاحظ عثماني ناصبي بود كه با علي (ع) عداوت مي ورزيد و عثمان را بر علي برتري مي بخشيد.

و ابن قتيبه گويد: جاحظ، كلام آفريني بود كه مي توانست كوچك را بزرگ و بزرگ را كوچك جلوه دهد.او احتجاج به نفع عثمانيان بر شيعيان نمود، و يكبار به نفع زيديه بر عثمانيه و اهل سنت، و يكبار به برتري علي (ع) و يكبار به تأخير علي (ع) اقامه برهان و دليل نمود، و كتابي نوشت كه حجت مسيحيان بر مسلمين باشد... به هر حال جاحظ از دروغگوترين افراد مردم، و از ضعيف ترين راويان حديث، و از بهترين ياوران باطل است».

[10] در بحارالانوار، ج 4، ص 67، از هشام بن حكم نقل شده كه زنديقي از امام صادق (ع) پرسيد: «فلم يزل صانع العالم عالما بالاحداث التي احدثها قبل ان يحدثها؟ قال (ع): لم يزل يعلم فخلق» - آيا خداوند پيوسته قبل از اينكه حوادث را بيافريند به آنه عالم بود؟ حضرت فرمود: آري، پيوسته قبل از خلقت، خداوند بدانها عالم بود -.

[11] شافي، ص 12.

[12] هشام بن الحكم، استاد عبدالله نعمه، ص 135 - 134.